کد مطلب:93733 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:814

میانه روی در همه چیز











2- ملبسهم الاقتصاد

ترجمه: پوشش آنان (پرهیزكاران) میانه روی است.

شرح:

«ملبس» مصدر میمی از ماده لباس به معنی پوشش است، لباس در مواردی در معنی حقیقی و در مواردی در معانی مجازی استعمال می شود، در اینجا یك مورد از معنی حقیقی و سه مورد از معانی مجازی آن را از قرآن ذكر می كنیم:

«یا بنی آدم قد انزلنا علیكم لباسا یواری سوءتكم و ریشا[1] » (ای فرزندان آدم نازل كردیم بر شما لباسی كه زشتیهای بدنتان را پنهان می سازد و مایه ی زینت شما است).

در این آیه دو نكته قابل ملاحظه است: الف- خصوصیات لباس: لباس دارای سه ویژگی بارز است: 1- عیب انسان را می پوشاند 2- انسان را از خطرات

[صفحه 112]

مثل گرما و سرما حفظ كرده و از رسیدن مصائب به انسان جلوگیری می كند 3- زینت انسان است.

«ریش» كه در آیه آمده در اصل واژه عربی به معنای پرهای پرندگان است، و از آنجا كه پرهای پرندگان لباسی طبیعی در اندام آنها است، به هر گونه لباس نیز گفته می شود، ولی چون پرهای پرندگان غالبا به رنگهای مختلف و زیبا است، یك نوع مفهوم زینت در معنی كلمه «ریش» افتاده است، علاوه بر این به پارچه ای كه روی زین اسب یا جهاز شتر می اندازند «ریش» گفته می شود، بعضی از مفسران و اهل لغت نیز آن را به معنی وسیعتری، اطلاق كرده اند، و آن هرگونه اثاث و وسائل مورد نیاز انسان است، اما مناسبتر در آیه فوق همان لباسهای زینتی و جالب است.[2].

در آیه فوق به دو ویژگی لباس، یعنی عیب پوشی و زینت اشاره شده است.

ب: در این آیه تعبیر به «انزلنا» شده است یعنی (فروفرستادیم) و ظاهرش این است، كه از بالا فرستادیم و این تعبیر با لباسی كه از پشم حیوانات یا مواد گیاهی تهیه می شود مناسب نیست، زیرا حیوانات و گیاهان روی زمین هستند، و احتیاجی برای تهیه لباس به فروفرستادن نیست.

بعضی از مفسران خواسته اند بگویند: مراد همان نزول مكانی است، یعنی از بالا به پائین آمدن، و چون حیات حیوانی و نباتی به آب باران بسته است، و آن از آسمان نازل می شود، تعبیر به انزلنا شده است. و در سوره حدید آیه 25 «انزلنا الحدید»- (آهن را فروفرستادیم) برای این است كه سنگهای عظیم آسمانی كه تركیبات آهن در آن وجود داشته، به سوی زمین جذب شده، ولی مناسب این است كه: نزول را نزول مقامی بگیریم، همچنانكه موارد استعمال هم در عرف دارد، مثلا

[صفحه 113]

می گویند (از طرف مقام بالا چنین دستور صادر شده یا شكایت خود را به مقامات بالا ارائه كردم[3] ) پس معنی این می شود كه نعمتهای پروردگار از طرف مقام والای ربوبی به بندگان ارزانی شده است.

معانی مجازی:

1- «و هو الذی جعل لكم اللیل لباسا و النوم سباتا و جعل النهار نشورا[4] » (او كسی است كه شب را برای شما لباس قرار داده، و خواب را مایه ی راحتی و روز را مایه ی حركت و حیات).

در این آیه شب تشبیه به لباس شده، و لباس در مورد غیر حقیقی خود استعمال گردیده وجه تشبیه این است، كه: شب همچون پوششی است كه انسانها برای خواب روی خود می گسترانند، تا در آرامش بیشتری بیارمند، همه ی موجودات را می پوشاند، و به آنها آرامش می دهد، و خداوند خواب را مایه راحتی و قطع فعالیتها قرار داد كه چه بسا افرادی اگر شب نبود، از حرص مال خود را هلاك می كردند، و حتی شب را دنبال استفاده مالی بودند.

«سبات» در لغت از ماده «سبت» (بر وزن وقت) به معنی قطع نمودن است، سپس به معنی تعطیل كردن كار به منظور استراحت آمده، و اینكه «روز شنبه» را در لغت عرب «یوم السبت» می نامند به خاطر آن است كه نامگذاری آن از برنامه یهود گرفته شده است، چرا كه روز شنبه روز تعطیلی آنها بود.[5].

[صفحه 114]

در حقیقت این تعبیر اشاره ای به تعطیل تمام فعالیتهای جسمانی به هنگام خواب است، زیرا در خواب قسمت مهمی از فعالیتهای بدن به كلی تعطیل شده، و قسمت دیگر همچون كار قلب و دستگاه تنفس برنامه عادی خود را تقلیل داده، و آرامتر كار می كنند، تا رفع خستگی و تجدید قوا شود، خواب به موقع و به اندازه، تجدیدكننده تمام قوای بدن است و نشاط آفرین و مایه قدرت و بهترین وسیله برای آرامش اعصاب می باشد و به عكس ترك خواب مخصوصا برای یك مدت طولانی بسیار زیبانبار و حتی مرگ آفرین است، و به همین دلیل یكی از مهمترین شكنجه ها بی خواب نگه داشتن افراد متهم است.

2- «و لباس التقوی ذلك خیر[6] » (لباس تقوی و پرهیزكاری از بهترین لباسها است).

«لباس» در این آیه در معنی مجازی استعمال شده، و این تشبیه گویا و رسائی است، زیرا تقوی ویژگیهای لباس را دارا است، هم فرد متقی را از خطرات فردی و اجتماعی مصون می دارد و هم زینتی چشمگیر بر قامت شخصیت او است.

3- «هن لباس لكم و انتم لباس لهن»[7] (آنها (همسران شما) لباس برای شما و شما لباس و پوششی برای آنها هستید).

در این آیه زنان و مردانی كه با هم پیوند زوجیت بسته اند هر یك نسبت به دیگری به لباس تشبیه شده است و حكم لباس را دارد (لباس در معنی مجازی استعمال شده است) و چه زیبا تشبیهی؟ زیرا خصوصیات لباس را می توان در این تشبیه به خوبی مشاهده كرد: هر دو عیب پوشی دیگری است، به این معنا كه: زشتی آلودگی به بی عفتی را می پوشانند و یكدیگر را از خطرات و ناملایمات جنسی و دیگر مشكلاتی كه احتیاج به مشورت دارد، حفظ می كنند، علاوه بر اینكه زینتی

[صفحه 115]

برای یكدیگرند، زن و مردی كه هنوز لباس ازدواج را بر تن نكرده اند، فاقد این زینتند و واقعا نام تجرد نام زیبنده ای است برای این افراد، چون عاری و مجرد از این زینت گرانبهایند.

نكته ای كه ذیل بحث لباس قابل طرح است، این است كه خداوند انسان را بدون لباس از مادر می زاید، ولی بقیه حیوانات را با قامتی زینت داده شده[8] به لباس به این جهان وارد می كند، و یا سریعا بعد از تولد به آنها می پوشاند.

جای سئوال است، كه: چرا خداوندی كه به این انسان این همه كرامت و نعمت داد، از لباسی مضایقه كرد؟ جواب این سئوال روشن است، باید گفت: عاری بودن از لباس برای انسان به خاطر تكمیل كرامت و اتمام نعمت بر او است، زیرا انسان اشرف مخلوقات است، و باید بتواند در هر مكانی پا گذارده، و در هر موقعیتی از مواهب الهی بهره مند، شود و لذا باید بر حسب تغییرات محیط، لباس عوض كند، در دمای گرم لباس نازك، و در دمای سرد لباس ضخیم بر تن كند، و اگر با لباس همچون بعضی حیوانات باشیم دچار مشكلات می گردیم.

خلاصه مطلب اینكه انسان با این خلقتش نقصی بر اشرف بودن او وارد

[صفحه 116]

نیست، بلكه عاری بودن او از لباس برای تطبیق دادن خود با زمانها و مكانهای متفاوت و شكل گیری به رنگهای مختلف و مناسب می باشد.

تا اینجا ریشه لغوی و معنی «مبلس» مشخص شد، اما «اقتصاد» از «قصد» به معنی حد وسط و میانه است. پس از تحلیل مفردات جمله به سراغ خود جمله می رویم (ملبسهم الاقتصاد).

ابتدا ذكر مقدمه ای لازم است، جهانی كه ما در آن زندگی می كنیم، دارای حساب و نظم دقیقی است، كه بهترین دلیل بر مسئله خداشناسی است، نظم جهان زائیده اصول و قوانین مسلمی است، كه یكی از آنها موازنه قوا است (تعادل قوا).

مثلا در منظومه شمسی ما خورشید در قلب منظومه و در اطرافش 9 سیاره در گردش است، این سیارات هم اقماری دارند، كه: مجموع سیاره ها و اقمارها به حدود 40 می رسد، میلیونها سال است كه نظم بر این منظومه حكومت می كند، از وقتی زمین از خورشید جدا شده دو حركت دورانی و دو نیرو آن را همراهی كرده است، یك حركت دورانی به دور خود كه موجب ایجاد روز و شب شده (حركت وضعی) و یك حركت دورانی به دور خورشید كه موجب ایجاد ماهها و سالها شده است (حركت انتقالی).

نیروی جاذبه خورشید از طرفی زمین را به طرف خود می كشد، و از طرفی نیروی گریز از[9] مركز نمی گذارد زمین به خورشید نزدیك شده، و آتش گرفته و سوخته شود و تعادل این دو نیرو باعث شده كه زمین در مداری بیضی شكل به گرد خورشید در حركت باشد، اگر ذره ای خلل در این نظم ایجاد شود جهان بر هم می ریزد، اگر نیروی جاذبه به خورشید زیاد شود، زمین به خورشید نزدیك شده،

[صفحه 117]

و آتش گرفته و نابود می شود، و اگر نیروی گریز از مركز غالب شود، و زمین از خورشید دور شده، از سردی منجمد می شود، و بالاخره در این حركتها، فاصله ها و جرمهای كرات و سرعتها تمام حساب شده است.

این نظم مذكور نظم حاكم بر منظومه شمسی ماست، و خدا می داند كه چقدر منظومه در این جهان است، كه بر تمام آنها چنین نظمی حاكم است، پس ای خواننده عزیز در این جهان با نظم، كه نظمش همچون لباسی سراسر گیتی را فرا گرفته نمی توانیم وصله ناهماهنگ و ناهنجاری باشیم، باید در برنامه زندگی خود و بین قوای درونی خود تعادل بر قرار كنیم، زیرا همانگونه كه نظم عالم موجب دوام بقاء آن شده، نظم و میانه روی در امور روزمره هم موجب بقاء و دوام ما و زندگی ما است، والا باید منتظر فناء و نیستی خود بود.

با این توضیح مفهوم این فراز خطبه (ملبسهم الاقتصاد) بهتر روشن می شود، این جمله دو تفسیر ممكن است داشته باشد كه: یكی خاص و دیگری عام است:

1- لباس متقین لباس میانه و در حد وسطی است (در این تفسیر ملبس در معنی حقیقی خود استعمال شده است) لباس نشانه زندگی انسان است، پس زندگی آنها زندگی حد وسطی است، و چون اقتصاد و میانه روی را رعایت می كنند، دچار تنگدستی نمی شوند، «ما عال امرء اقتصد»[10] - تنگدست نشد كسی كه میانه روی پیشه كرد) آنها نه زندگی خود را در حد فقر پائین می آوردند كه: «الفقر الموت الاكبر»[11] - (فقر بزرگترین مرگ است) و فقیر در هر لحظه می میرد و احساس او در هر لحظه احساس انسان محتضر و در شرف مرگ است، و نه سراغ زرق و برق دنیا و زندگی مادی می روند، آنها تا می توانند در ساده بودن زندگی می كوشند، زیرا هر چه زندگی ساده باشد، اداره آن آسانتر است، و هر چه زندگی از نظر رفاه و گستردگی

[صفحه 118]

بیشتر باشد، اداره آن هم مشكل تر است و ناراحتی آن بیشتر، و به قول علی (ع): «الهم نصف الهرم»[12] (گرفتاری و اندوه نصف پیری است).

نقل شده كه هارون الرشید در مجلس ازدواج پسرش نثار عروس (آنچه را روی سر عروس می ریزند) بجای نقل یا سكه گفته بود كاغذهائی تهیه و روی هر یك از آنها اسم یك آبادی یا قریه ای را بنویسند، كه هر كس برمی دارد صاحب و مالك آن محل شود، آری آن زندگی كه نثار العرس آن چنین است، مسلما اداره كردنش مشكل است، و كسی كه خرجهائی این چنین می كند، نمی تواند از راه حلال اداره معیشت كند. بعضی از صاحب نظران حساب كرده اند، كه: موارد مصرف انسان سه نوع است: 1- ضروریات كه حداقل غذا و لباس و مسكن است 2- رفاهیات مثل ماشین و یخچال و فرش و غیره 3- هوسیات و موارد غیر ضروری و رفاهی كه بیشتر از چشم و هم چشمی ها ناشی می شود، و موجب اسرافها و تبذیرهای زیادی است، و بیشترین مصارف سرمایه های دنیا در بخش سوم است و كمترین آن در بخش اول است.

چه خوش فرمود مولی علی (ع): «تخففوا تلحقوا»[13] (سبكبال و سبكبار باشید كه اگر سبكبال بودید به مقصد می رسید) این جمله، در تقدیر چنین است كه: «تخففوا حتی تلحقوا» (سبكبار باشید، تا به مقصد رسید) مفهوم این جمله چنین است كه اگر سبكبار نشدید به مقصد نمیرسید.

[صفحه 119]

ای برادر و خواهرم باید مواظب بود، كه: شیطان همیشه وسوسه می كند، كه كارش این است، و اگر نكند بیكار است، مرتب القاء می كند كه: آینده بچه ها و نوه ها را تامین كن، این از وسوسه های شیطان است، یكی از علماء می فرمود من در فكر بچه هایم نیستم، زیرا اگر مومن هستند خداوند همچنانكه از من در میهمانخانه دنیا پذیرائی كرد، از آنها هم پذیرائی می كند، و اگر غیر مومن هستند، برای غیر مومن، من حمالی نمی كنم.

كوتاه سخن اینكه باید از تكلفات زندگی كاست، و سبكبار بود، برای یك روز سیاحت و گشت و گذار و بالای كوهی رفتن دو قرص نان و 2 عدد تخم مرغ و یك قمقمه آب كافی است، حال اگر شخص احمقی برای همین یك روز 30 نان و 30 تخم مرغ و دو بشكه آب بردارد، وقتی چند قدم می رود، می افتد، و نمی تواند به مقصد برسد، و شما با مشاهده حال چنین شخصی به او می خندید، ولی به خدا قسم در بین ما كه می خندیم، افراد بیخردی هستند، كه: در مسیر زندگی خود چنین بار خود را سنگین كرده، و متوجه نیستند، و یا متوجه هستند و اهمیت نمی دهند.

2- تفسیر اولی كه برای جمله (ملبسهم الاقتصاد) ذكر كردیم به زندگی ظاهری و مادی برگشت كرد، و معنی دوم معنی گسترده تری برای این فراز خطبه است، كه:

لباس در معنی مجازی و كنائی خود استعمال شده است. وقتی می گویند لباس فلانی اقتصاد و تقوی است یعنی از همه جهات، در پوشش میانه روی و تقوی مستقر شده است.

قرآن تعبیرات جالبی دارد كه: از مجموع آنها می توان این معنای گسترده را استنباط كرد. قرآن در موارد مختلف دستور به تعادل داده كه برای نمونه شواهدی را ذكر می كنیم:

1- «و اقصد فی مشیك و اغضض من صوتك ان انكر الاصوات لصوت

[صفحه 120]

الحمیر[14] » (به طور متعادل راه برو (نه زیاد كند و نه زیاد تند) و از صدایت بكاه و فریاد مزن چرا كه زشت ترین صداها، صدای خران است.

این آیه از نصائح لقمان[15] به فرزندش است، ظاهر آیه این است كه: در راه رفتن به صورت متعادل راه برو نه تند و نه كند، ولی احتمال دارد خط مشی اجتماعی را هم شامل شود، یعنی خط مشی و حركت در بین خطوط و افكار اجتماعی خود را متعادل كن نه به چپ و نه به راست گرایش پیدا كن، نه زیاد عقب افتاده و نه زیاد جلو برو، بلكه با جامعه و در بین آنها باش.

خداوند در این آیه از زبان حكیمی چون لقمان دست روی مساله راه رفتن

[صفحه 121]

گذارده، چرا كه روحیات و خلقیات انسان در لابلای اعمال او منعكس است گاه عمل كوچكی مثل راه رفتن حاكی از روحیه ریشه دار است، راه رفتن متكبرانه چه بسا، نشانه روحیه تكبر و راه رفتن متواضعانه چه بسا نشانه روحیه تواضع است.

در اینجا روایت جالبی یادآور می شویم: گویند روزی پیامبر گرامی از كوچه ای عبور می كردند، به ظاهر دیوانه ای را مشاهده كردند كه: مردم گرد او جمع شده اند، پیامبر (ص) فرمودند: «علی ما اجتمع هولاء» (اینها برای چه اجتماع كرده اند) عرض كردند «علی المجنون یصرع»: (در برابر دیوانه ای كه دچار صرع و حمله های عصبی شده است) پیامبر (ص) این معلم انسانیت كه: از هر لحظه حساس برای تربیت نفوس با استعداد تلاش می كند مناسب دیدند كه همین حالت را برای مردم بدل به كلاس درسی كنند، فرمودند: «ما هذا بمجنون الا اخبركم بمجنون حق المجنون» (این دیوانه نیست می خواهید دیوانه واقعی را به شما معرفی كنم) عرض كردند آری ای رسول خدا فرمودند: «ان المجنون المتبختر فی مشیه الناظر فی عطفیه المحرك جنبیه بمنكبیه فذلك المجنون و هذا المبتلی» (دیوانه واقعی كسی است كه متكبرانه گام برمی دارد، دائما به پهلوهای خود نگاه می كند، پهلوهای خود را به همراه شانه ها تكان می دهد (كبر و غرور از تمام وجود او می بارد) این دیوانه واقعی است، اما آنكه دیدید، بیمار است[16].

در آیه فوق پس از اشاره به تعادل در راه رفتن اشاره به تعادل در سخن گفتن شده و نكته جالب، جمله آخر است، كه: به حكم تعلیل جمله قبل است، یعنی علت اینكه نباید صدایت را بلند كنی، این است كه: هر چه صدا بلندتر باشد زشت تر و گوشخراشتر است، و زشت ترین صداها را هم آن حیوانات دراز گوش دارند، بعضی ها اگر دلیل كافی بر مدعای خود نداشته باشند، صدای خود را بلندتر

[صفحه 122]

می كنند و فكر می كنند صدای بلند جبران عدم دلیل آنها را می كند، و حال اینكه اگر بنا بود منطق را با صدای بلند بسنجند منطق آن حیوان دراز گوش مستحكمتر و بلندتر بود.

2- «لا تجعل یدك مغلوله الی عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا»[17] (هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مكن (و ترك انفاق و بخشش منما) و بیش از حد آنرا مگشا تا مورد سرزنش قرار گیری، و از كار فرومانی).

در این آیه خداوند پیامبر را مورد خطاب قرار می دهد كه دست خود را مانند زندانیان به گردنت مبند، كنایه از اینكه بخل نورز، مانند بخیلانی كه گویا دستشان بر گردنشان بسته شده، و قدرت انفاق ندارد، و زیاد هم دست را مگشا، كنایه از اینكه زیاد و بیش از حد انفاق مكن، به طوری كه از كار بمانی، و مورد ملامت دشمنان قرار گرفته، و از ادامه كار و فعالیت و سامان دادن به زندگی خود وامانی، بلكه بهترین كار این است كه، پوینده راه اعتدال باشی.

در شان نزول این آیه در بعضی روایات آمده كه: سائلی بر در خانه پیامبر آمد و طلب كمك كرد، و چون پیامبر (ص) چیزی نداشتند، جز پیراهنی كه در بر

[صفحه 123]

داشتند و او پیراهن را تقاضا كرد، پیامبر (ص) پیراهن را به او داده، و چون برهنه بودند، برای نماز به مسجد نرفتند، و این جریان موجب شد زبان كفار باز شده، و گفتند: محمد (ص) كه ادعای پیامبری می كند معلوم می شود، خوابش برده یا مشغول لهو و سرگرمی با زن و فرزند است و نمازش را به دست فراموشی سپرده است.

بعضی هم در شان نزول گفته اند كه پیامبر (ص) هر چه را در بیت المال بود، به نیازمند می داد، به طوری كه اگر بعد از مدتی نیازمندی می آمد، چیزی در بساط نداشت، و چه بسا نیازمند زبان ملامت می گشود، و خاطر پیامبر (ص) را آزرده می ساخت، لذا دستور داده شد كه نه همه ی آنچه را كه در بیت المال دارد، اتفاق و نه همه را برای خود نگاه دارد، تا اینگونه مشكلات پیش نیاید.

میانه روی در این آیه منافات با ایثار كه در سوره ی هود و آیات دیگری مورد ستایش قرار گرفته، ندارد، زیرا دقت در شان نزول آیات و قوانین دیگر نشان می دهد، رعایت اعتدال حكم عامی است كه تضادی با ایثار كه حكم خاص مربوط به موارد معینی است، ندارد.

سائلی از امام صادق (ع) تفسیر اعتدال را پرسید، حضرت عملی انجام دادند، كه پاسخی عینی به سوال سائل بود، ایشان مشتی خاك برداشته و مشت را باز نكردند، و فرمودند این بخل است، و مرتبه دیگر مشتی برداشته و مشت را به طرف زمین باز كرده به طوری كه تمام خاكها ریخت، فرمودند: این مقابل بخل و حد افراط است، و بعد مشتی برداشته و لابلای انگشتان را باز كرده، به طوری كه مقداری خاك از لابلای انگشتان حضرت ریخت و مقداری ماند، فرمودند این اعتدال است.

3- «لا تجهر بصلاتك و لا تخافت بها و ابتغ بین ذلك سبیلا[18] » (نمازت را

[صفحه 124]

زیاد بلند یا آهسته مخوان و در میان این دو، راهی (معتدل) انتخاب كن) این دستور به پیامبر (ص) داده شد، زیرا مشركان در مكه در رابطه با نماز ایشان می گفتند: او نمازش را بلند می خواند، و موجب ناراحتی ما می شود، این چه عبادت و چه برنامه ای است[19] ؟!

اما حد اعتدال میان جهر و اخفات در این آیه از روایت امام صادق (ع) در تفسیر علی بن ابراهیم، ذیل این آیه فهمیده می شود، حضرت فرمودند: «الجهر بها رفع الصوت و التخافت بها ما لم تسمع نفسك و اقراء بین ذلك» (جهر این است كه زیاد صدا را بلند كنی، و اخفات آن است كه حتی خود نشنوی، هیچیك از این دو را، انجام نده، بلكه حد وسط میان آن دو را انتخاب كن).[20].

نكته ای كه جا دارد تذكر داده شود این است كه: از آیه استفاده می شود كه: اولا عبادات خود را چنان انجام ندهید كه بهانه به دست دشمنان افتاده و آنها را به استهزاء و مسخره بگیرند، چه بهتر كه همراه با شكوه و ادب اسلامی و ابهت و عظمت انجام بگیرد، و اینكه بعضیها صدای بلندگوهای مجالس دینی را بلند می كنند و باعث ناراحتی و ایذاء مردم می شوند بدانند كه، این صدای اسلام نیست بلكه صدائی است كه موجب پراكندگی مردم از اسلام و در نتیجه ضربه به تبلیغات دینی و مذهبی است.

ثانیا باید اعمال ما در تمام امور اعم از اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و غیره، خالی از افراط كاریها و تندرویها و تفریط كاریها و مسامحه و سهل انگاری باشد،

[صفحه 125]

و اصل اساسی (و ابتغ بین ذلك سبیلا) یعنی جستجوگری طریق اعتدال، و طی آن طریق است.

در این سه آیه فوق، قرآن دست روی موردی گذارده است كه: از مصادیق: «ملبسهم الاقتصاد» به معنی دوم (معنی اعم) است، و آیه چهارمی كه ذكر می كنیم جامع تمام موارد مذكور است.

4- «و كذلك جعلناكم امه وسطا لتكونوا شهداء علی الناس و یكون الرسول علیكم شهیدا[21] » (همانطور (كه قبله شما یك قبله میانه است) خود شما را نیز امت میانه ای (كه از هر نظر در حد اعتدال در میان افراط و تفریط می باشد) قرار دادیم، تا امت نمونه ای در برابر مردم باشید و پیامبر هم فرد نمونه ای در برابر شما باشد).

اما وجه اینكه قبله مسلمانان میانه است این است كه: در آن زمان مسیحیان تقریبا به سمت مشرق می ایستادند، (زیرا بیشتر ملل مسیحی در كشورهای غربی می زیستند) و برای ایستادن به سوی بیت المقدس ناچار بودند، به سمت مشرق بایسیتند و به این ترتیب جهت مشرق به طور كلی قبله آنان محسوب می شد، ولی یهود كه بیشتر در شامات و بابل و مانند آن به سر می بردند، و به طرف بیت المقدس كه برای آنان تقریبا در سمت غرب بود، می ایستادند، و بدین ترتیب نقطه غرب قبله آنان بود، اما كعبه نسبت به مسلمانان آن روز كه ساكن مدینه بودند، سمت جنوب بود كه: میان مشرق و مغرب بود، و از این جهت میانه محسوب می شد، در حقیقت قرآن با معرفی كردن قبله مسلمانان می خواهد رابطه ای بین برنامه های اسلام بیان كند، كه: برنامه های میانه و متعادل هستند، و در نتیجه مسلمانان امتی میانه و حد وسط هستند.

[صفحه 126]

«اعتدال» اصلی است كه: بر تمام تعلیمات اسلامی حاكم است، اعتدال در عقیده (یعنی نه غلو و نه شرك، نه جبر و نه، تفویض، نه تشبیه و نه تعطیل[22] هیچكدام در عقاید اسلامی راه ندارد) اعتدال در برنامه های اجتماعی، نه تنها توجه به جهان ماده (همچون یهود) و نه تنها توجه به مسائل روحی و رهبانیت و كناره گیری از اجتماع (بسان نصاری)، اعتدال در شیوه های[23] اخلاقی، اعتدال در عبادت، اعتدال در اقتصاد كه نه به طرف سرمایه داری كه انباشته شدن ثروت را به هر اندازه تجویز می كند و محدودیتی برای بخش خصوصی قائل نیست، به طوری كه نوشته بودند بعضی سرمایه دارهای بلوك غرب در هواپیمای اختصاصی خود استخر شنا دارند و نه ماركسیسم كه بكلی از انباشته شدن ثروت و فعالیتهای بخش خصوصی جلوگیری می كند (اولی دارای اقتصادی لجام گسیخته و دومی دارای اقتصادی زنجیر كرده است، و باید گفت سرمایه داری و كمونیسم عكس العمل یكدیگرند و هر

[صفحه 127]

یك فرزند نامشروع دیگری در بقاء خود هستند) اسلام هر دو را زیر سئوال برده و حد میانه را در پیش گرفته است، هم بیت المال و انفال و اموال حكومت دارد، و هم جمع ثروت را برای افراد به طور متعارف و مشروع تجویز كرده است، (البته الان كمونیستها از نیمه راه برگشته اند شوروی خیلی وقت است برگشته و چین هم دنباله روی آن شده، و دروازه های خود را به روی بازارهای آزاد جهان باز كرده و اجازه سرمایه گذاری به هر كشوری را در چین داده است).

و بالاخره اسلام در تمام امورش اعتدال را پیشه كرده، و به این ترتیب یك مسلمان واقعی نمی تواند انسان یك بعدی باشد، و تنها نظر به جهت ماده یا به جهت معنا و یا تنها نظر به جنبه های فردی و یا اجتماعی نمی كند، بلكه انسانی است همه جانبه: متفكر، با ایمان، دادگر، مجاهد، مبارز و در عین حال اهل معنویت و بندگی خدا و اهل زندگی و فعالیت و معاشرت.

پس از اینكه اسلام حد وسط بین تمام افراط و تفریطها شد و نمونه گردید، و از طرفی افراد نمونه برای گواهی و شهادت انتخاب می شوند، مسلمانان می توانند گواه و شاهدی بر اهل عالم باشند، همچنانكه پیامبر (ص) در میان مسلمانان فرد نمونه، است، مسلمانان عملا گواهی می دهند كه: یك انسان می تواند هم مرد دین و هم مرد دنیا و در عین اجتماعی بودن جنبه های روحانی و معنوی خود را حفظ كند، و هر دو را مكمل یكدیگر قرار دهد، گواهی می دهند كه دین و علم و دنیا و آخرت و ماده و معنا همه در حدود صحیح با هم سازگارند، و در میان آنها تضادی نیست.

در خاتمه از باب ختامه مسك اشاره به سخن علی (ع) در نهج البلاغه[24] كنم، در این خطبه دارد كه: دو برادر به نامهای «علاء بن زیاد حارثی و عاصم بن زیاد حارثی» در بصره بودند هر دو از اصحاب علی (ع) كه: یكی به راه

[صفحه 128]

افراط و دیگری به راه تفریط سیر كرده بود، و حضرت آنها را به راه متعادل رهنمون ساختند. حضرت وقتی به بصره وارد شدند چون علاء مریض بود، به دیدن او رفته، و وقتی وسعت خانه ی او را دیدند، فرمودند، این خانه وسیع را در دنیا چه می كنی، در حالی كه تو به فراخی و وسعت آن در آخرت بیشتر نیازمندی؟! ولی می توانی اگر بخواهی با فراخی این خانه، خانه ی آخرت خود را هم وسیع گردانی، از میهمان در این خانه پذیرائی نما و با خویشان پیوسته باش، و حقوق شرعیه (اعم از خمس و زكات و صدقات و سائر حقوق واجبه و مستحبه) را از آن بده، سپس علاء از دست برادرش عاصم شكایت كرد كه: او چون رهبانان كلیمی پوشیده و از دنیا دوری گزیده، حضرت با او دیدار كرده، و به او فرمودند: «یا عدی نفسه» (ای دشمنك نفس خود) شیطان تو را به این راه انداخته، آیا فكر می كنی خداوند پاكیزه ها را حلال كرده و كراهت دارد، كه: تو از آنها بهره مند گردی، آیا به زن و فرزندت رحم نمی كنی؟!

جانم فدای تو ای مولی، كه: راهنمای این دو برادر به طریق حق و معتدلی، و راهگشای خط مشی ما در تمام مسائل فردی و اجتماعی.

پس از این توضیحات درباره این فراز از خطبه، كوتاه سخن اینكه اگر عاقلی، لازم است راه میانه و حد وسط را طی كنی والا مصداق كلام مولا، خواهی بود: «لا یری الجاهل الا مفرطا او مفرطا» (دیده نمی شود نادان مگر آنكه تندرو یا كندرو است).[25].

مرحوم الهی در ذیل این فراز (ملبسهم الاقتصاد) چنین می سراید:

هم آنان در لباس اقتصادند
بهر كاری قرین عدل و دادند

نه چون طاووس زینت كرده تن را
نه چون گل چاك داده پیرهن را

[صفحه 129]

ز سرد و گرم عالم بی تظاهر
بدن را پوش و جان را با تفاخر

لباس دانش و تقوی به جان پوش
نه بر تن جامه بر طبع زنان پوش

زن از آرایش تن گشت خرسند
به زیبائی جان مرد خردمند

نئی شاهد بر عنائی مپرداز
چو گل صد چاك گردان جامه ناز

بتقوی هر كه جان خود بیاراست
بملك جاودانش روی زیباست

بهر كار از ره پرهیزكاری
نگه دار اعتدال از هوشیاری

چو آن پاكان همه تقوی خصالند
به هر رفتار زیبا ز اعتدالند

[صفحه 131]


صفحه 112، 113، 114، 115، 116، 117، 118، 119، 120، 121، 122، 123، 124، 125، 126، 127، 128، 129، 131.








    1. سوره اعراف آیه 26.
    2. تفسیر نمونه جلد 6 صفحه 131.
    3. نظیر نزول مكانی و مقامی، قریب و بعید مكانی و مقامی است كه گاهی به یك نفر صاحب منصب و واجد مقامی اشاره دور و بعید می كنیم و می گوئیم (به آن جناب چنین معروض می دارم) با اینكه طرف نزدیك ما نشسته است.
    4. سوره فرقان آیه 47.
    5. تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 114.
    6. سوره اعراف آیه 26.
    7. سوره بقره آیه 187.
    8. از جمله حیواناتی كه به لباسی عجیب، زینت داده شده طاووس است، علی (ع) در عجیب بودن خلقت طاووس در خطبه 164 (فیض الاسلام) و 165 (صبحی صالح) سخن رانده اند، از جمله عبارات حضرت در این باره این است: تصور می كنی استخوان پرهای آن (از بسیار سفیدی و شفافی) میلهائی است از نقره و تصور می كنی آنچه بر آن بالها روئیده شده، از قبیل دائره های شگفت آور و گردن بندهای طلائی خالص است، و (به سبزی چون) تكه های زبر جد می باشد، پس اگر بالش را تشبیه كنی به گلها و شكوفه هائی كه زمین می رویاند، خواهی گفت: دسته گلی است كه از شكوفه ی هر بهاری چیده شده است، و اگر آنرا به پوشیدنیها مانند كنی (خواهی گفت) مانند حله هائی است كه نقش و نگار در آن بكار برده اند، یا مانند جامه های خوش رنگ و زیبای بافت یمن، و اگر آنرا به زیورها تشبیه گردانی (خواهی گفت:) مانند نگینهای رنگ برنگ است، كه در میان نقره ی مزین به جواهر نصب شده است.
    9. این نیرو همان نیروئی است كه اگر جسمی در حركتی باشد، و متحرك بخواهد منحرف شود، این نیرو می خواهد جسم را در مسیر مستقیم بكشاند، و این مسئله برای هر فردی كه در ماشین بوده باشد و ماشین بخواهد به طرفی منحرف شود پدید آمده است.
    10. نهج البلاغه كلمات قصار كلمه 134.
    11. نهج البلاغه كلمه 154.
    12. نهج البلاغه كلمه 135.
    13. نهج البلاغه خطبه 21 فیض الاسلام، مرحوم سید رضی گرد آورنده ی نهج البلاغه ذیل این كلام علی (ع) بسیار تعظیم كرده و می گوید بعد از كلام خداوند و رسول او، این كلام برترین كلام است و كلامی از این كوتاهتر و پر معنی تر شنیده نشده و چه ژرفست عمق این كلمه (كه هر چه بیشتر تامل و تدبر كنی به پایان آن نمی رسی) و چقدر این جمله سر تا پا حكمت و پند است و تشنگی هر تشنه ای را برطرف می كند در آخر هم می گوید ما در كتاب خصائص عظمت و بزرگی این كلام را شرح دادیم.
    14. لقمان 19، حمیر جمع حمار بمعنی خر است.
    15. لقمان كه بود؟ نام لقمان در دو آیه از قرآن در همین سوره (لقمان) آمده است، در قرآن دلیل صریحی بر اینكه او پیامبر بوده است، یا یك فرد حكیم، وجود ندارد ولی لحن قرآن در مورد لقمان نشان می دهد، كه: او پیامبر نبود، زیرا در مورد پیامبران سخن از رسالت و دعوت به سوی توحید و مبارزه ی با شرك و انحرافات محیط و عدم مطالبه اجر و پاداش و نیز بشارت و انذار در برابر امتها معمولا دیده می شود، در حالی كه در مورد لقمان هیچیك از این مسائل ذكر نشده، و تنها اندرزهای او كه به صورت خصوصی با فرزندش بیان شده (هر چند محتوای آن جنبه عمومی دارد) آمده است و این گواه بر این است كه او تنها یك مرد حكیم بوده است.

      در حدیثی از پیامبر گرامی چنین نقل شده: حقا اقول لم یكن لقمان نبیا و لكن كان عبدا كثیر التفكر، حسن الیقین، احب الله فاحبه فاحببه و من علیه بالحكمه...» (به من حق می گویم كه لقمان پیامبر نبوده ولی بنده ای بود كه بسیار فكر می كرد، ایمان و یقینش عالی بود، خدا را دوست می داشت و خدا نیز او را دوست داشت، و نعمت حكمت بر او ارزانی فرمود...).

      در بعضی تواریخ (قصص قرآن در شرح حال لقمان) آمده كه لقمان غلامی سیاه از مردم سودان مصر بود و با وجود چهره نازیبا، دلی روشن و روحی مصفا داشت، او از همان آغاز به راستی سخن می گفت و امانت را به خیانت نمی آلود، و در اموری كه مربوط به او نبود دخالت نمی كرد.

      بعضی از مفسران احتمال نبوت او را داده اند ولی چنانكه گفتیم هیچ دلیلی بر آن نیست بلكه شواهد روشنی بر ضد آن داریم (تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 44) نكته ای كه قابل عبرت است این است كه انسان می تواند به جائی برسد كه كلامش در كنار كلمات الهی قرار داده شود اگر چه پیامبر نباشد.

    16. بحار الانوار جلد 76 صفحه 57 (نقل از تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 58).
    17. اسراء 29- محسور از ماده «حسر» (بر وزن قصر) در اصل معنی كنار زدن لباس و برهنه ساختن قسمت زیر آن است، به همین جهت «حاسر» به جنگجوئی می گویند كه زره در تن و كلاه خود بر سر نداشته باشد، به حیواناتی كه بر اثر كثرت راه رفتن خسته و وامانده می شوند، كلمه (حسیر و حاسر) اطلاق شده است، گوئی تمام گوشت تن آنها با قدرت و نیرویشان كنار می رود و برهنه می شوند و بعدا این مفهوم توسعه یافته به هر شخص خسته و وامانده كه از رسیدن به مقصد عاجز است (محسور یا حسیر و حاسر) گفته می شود، حسرت به معنی غم و اندوه نیز از همین ماده گرفته شده، چرا كه این حالت به انسان معمولا در مواقعی دست می دهد، كه نیروی جبران مشكلات و شكستها را از دست داده گوئی از توانائی و قدرت برهنه شده است، در مسئله انفاق و بخشش اگر از حد بگذرد طبیعی است كه انسان از ادامه كار و فعالیت و سامان دادن به زندگی خود وامانده و برهنه از نیروها و سرشار از غم می گردد، و طبعا ارتباط و پیوند او با مردم نیز قطع خواهد شد. (تفسیر نمونه جلد 12 صفحه 91).
    18. سوره اسراء آیه 110.
    19. لازم به تذكر است كه طبق روایت متعددی از امام باقر و صادق (ع. هما) كه در تفسر نور الثقلین (جلد 3 صفحه 233) آمده و طبق شان نزولی كه از ابن عباس رسیده، این آیه مربوط به افراط و تفریط در بلند خواندن و آهسته خواندن است نه نمازهای اخفاتیه (نمازهائی كه در شبانه روز آهسته باید خواند مثل ظهر و عصر) و نه نمازهای جهریه (نمازهائی كه در شبانه روز بلند باید خواند مثل مثل صبح و مغرب و عشا این حكم دیگری است كه فقهاء بزرگوار ما مدرك آنرا در كتاب الصلوه آورده اند.
    20. تفسیر نور الثقلین جلد 3 صفحه 234.
    21. سوره بقره آیه 143.
    22. غلو این است كه برای بزرگ جلوه دادن وجودی چیزهائی به او نسبت دهند كه مبرای از آن است مثلا درباره خداوند غلو كنند و بگویند خدا دارای صفاتی است كه اصلا قابل درك برای ما نیست، و یا به علی (ع) نسبت خدائی داده و درباره ایشان غلو كنند، چنانكه كردند، این طرف افراط مسئله و اما طرف تفریط مسئله این است كه مقام ربوبی را به حدی پائین آورند كه شریك و هم سطح با مخلوقات خود شود.

      جبر آن است كه به طور كلی سلب اختیار از انسانها كنند، چنانچه به اشاعره نسبت می دهند، و یا در مقابل تفریط كرده و بگویند انسان مختار است به طوری كه هیچ دخالتی خداوند در اعمال او ندارد، كما اینكه مفوضه گفته اند، و یا مثل یهود بگویند خداوند جهان را در 6 روز آفرید و به گوشه ای رفت و دیگر دخالتی در این جهان نمی كند.

      تشبیه آن است كه صفات خالق را به مخلوق تشبیه كنیم و از همینجا فرقه مجسمه بنیان نهاده شد كه قائلند خداوند جسم است و یا عده ای تفریط كرده و می گویند صفات خداوندی قابل ادراك نیست و قائل به تعطیل عقل برای درك صفاتند كه این نوعی غلو درباره خداوند است.

    23. صفات حسنه ای را كه اسلام به آن امر فرموده در علم اخلاق حد وسط می دانند و آنرا عدالت اخلاقی نامند مثلا شجاعت حد وسط برای تهور (بی پروائی) و جبن (ترس) است.
    24. خطبه 200 فیض و 209 صبحی صالح.
    25. نهج البلاغه كلمه 67 فیض الاسلام (در نسخه صبحی صالح كلمه 70 است و (لا تری الجاهل الا مفرطا او مفرطا) است یعنی نمی بینی جاهل را الا تندرو یا كندرو.